با کنترل افراطی به ویژه کنترل خانواده اش برای جلوگیری از شیوع کرمک ها مشخص می شود . او با مریض بودن و از این رو کانون توجه خانواده بودن ، تقویت قابل ملاحظه ای دریافت می کند.
مشکلاتی را که کرمک ها و کثافت فرا می خوانند می توان به خوبی با حساسیت زدایی منظم و مواجه سازی با نشانه  درمان کرد که در عین حال درمان رفتاری عالی برای اختلالهای وسواسی فکری – عملی است . بعد از آموزش آرمیدگی عمیق ، سلسله مراتبی از محرکها ی مربوط به کثافت و کرمک ها تهیه می شود. بخشی از سلسله مراتب می تواند به این صورت باشد: تجسم خرید لباس زیر نو که در سلوفون بسته بندی شده است ، و برداشتن لباس زیری که با وجود کهنه بودن ، کاملاً تمیز است خانم سی. فقط زمانی می تواند به محرکهایی چون لباس زیر کثیف دست بزند که حساسیت زدایی پاسخ اضطرابی و خودکار وکنترل ناپذیراو طوری شرطی سازی تقابلی شده باشد که از آن پس فراخوانده نشود . بعد از مدتی می توان خانم سی. را با نشانه های گسترده ای مانند لباس زیر تمیز ، لباس زیر کثیف ، کپه های لباس های چرک ، و ماشین لباس شویی که اضطراب واجتناب را فرا می خوانند مواجه کرد. در جلسات مواجه سازی به خانم سی. اجازه داده نمی شود پاسخ های اجتنابی شستشو یا دوش گرفتن بدهد .
برای مقابله با عدم پاسخ دهی جنسی و اجتناب از آمیزش جنسی خانم سی. از حساسیت زدایی واقعی و مهارت آموزی استفاده خواهد شد. ابتدا با تمرکز بر احساس شروع می کنیم و بعد به مراحل تدریجی درمان جنسی می پردازیم. خانم و آقای سی. ترغیب می شوند از لذت تماس شهوانی بهره مند شوند ، بدون اینکه آمیزش جنسی کنند. آنها متوجه خواهند شد که تماس شهوانی و آرام بخش می تواند بدون فراخواندن اضطراب و اجتناب ، محرک هایی برای احساس های شهوانی و جنسی شوند.
بهترین راه برای غلبه کردن بر افکار وسواسی خانم سی. درمورد کرمک ها ، استفاده از فنون توقف فکر و تأکید نا آشکار است که فراوانی این گونه افکار را کم می کند . روش های توقف فکر را می توان به صورت بخشی از مجموعه بزرگتر کنترل شخصی در اورد که تقویت کردن خود برای فکر کردن به افکار مثبت مثل افکار جنسی یا افکار بودن با اعضای خانواده ، از جمله آن هستند . برای مثال ، هر وقت که او فکر خود را از کرمک ها به برنامه ریزی برای یک میهمانی تغییر داد ، با اظهارات شخصی از این قبیل ، خود را تقویت خواهد کرد :« عجب فکر بکری ! من به جای فکر کردن به کرمک ها میهمانی می گیرم » یا «واقعاً خلاص شدن از شر کرمک ها چقدر لذت بخش است ». بعد از چند سال بینش درمانی شاید مجبور شویم به خانم سی. کمک کنیم به جای اینکه مشکلات خود را به نیروهای ناهشیاری نسبت دهد که او را به درهم شکستن تهدید می کنند ، آنها را به تاریخچه یادگیری خود نسبت دهد.
تغییر دادن رفتارهای میان فردی خانم سی. کل اعضای خانواده را شامل می شود ، زیرا آنها ندانسته گرایش های وی به مسلط بودن بر تعامل های خانواده را تقویت کرده اند. برای اینکه به آنها کمک کنیم در برابر خواسته های غیر منطقی خانم سی. بایستند و درعین حال به او کمک کنند ناکامی هایش را صریح تر ابراز کند می توانیم از جرأت آموزی استفاده کنیم .
آموختن اصول تقویت به این خانواده نیز بسیار مهم است زیرا به آنها کمک می کند خانم سی. مقدار زیادی از وقت خود را صرف شستن می کند ، کاستن مقدار شستشو از طریق حساسیت زدایی کافی نخواهد بود ، زیرا او با روزی خالی از فعالیت رها خواهد شد که می تواند افسردگی وی را بیشتر کند . بنابراین ، درمانگر و اعضای خانواده باید پاسخ های سازگارانه دیگری به جای شستشو تقویت کنند . این پاسخ ها می توانند کارکردن ، بازی کردن ، استراحت کردن، مراقبت از فرزندان ، تعامل تقویت کننده با اعضای خانواده و دوستان باشند .
رفتار درمانگر ، در جریان این درمان مفصل الگویی برای جسارت، تقویت خود، و خطر پذیری خواهد بود . خانم سی. به صورت جانشینی از رفتار میان فردی درمانگر یادمی گیردکه بدون اضطراب و اجتناب ، از کثافت بیماری حرف بزند ، بدون شرم و گناه به لذت بردن از روابط جنسی ترغیب شود ، و با نشان دادن جسارت و نه نشانه های بیماری ، با موقعیت ها برخورد کند . درمانگر ، ضمناً به خانم سی. توضیح می دهد که تقویت مداوم در گام های کوچک به تدریج باعث می شود که او در جهت خاموش کردن پاسخ های ناسازگارانه و آموختن گزینه های پاداش دهنده ، گام بلندی بردارد.
اگر خانم سی. یاد بگیرد با وجود کثافت آرامش خود را حفظ کند ، وقتی که عصبانی است آن را ابراز کند، خود و همسرش را خشنود کند، در مورد مشغولیت ذهنی به کرمک ها کنترل شخصی به کار برد، و از خانواده اش برای مراقبت ، و نه تمیز بودن ، تقویت بگیرد ، از آن پس فرصت خواهد داشت تا به شیوه های پاسخ دهی که بیانگر سلامت عقل است ، برگردد . به نظر می رسد که بدون برنامه تغییر رفتار فشرده و گسترده خانم سی. به دلیل غفلت های خود شدیداً در معرض خطر تنبیه شدن است و این کار با فرستادن وی به بیمارستان دولتی تحقق پیدا می کند.تحلیل منطقی – عطفی خانم سی.خانم سی. بامیل وسواسی به نظم و ترتیب می توانست توجیه مشکلاتش را که به سادگی ABC است ، درک کند . او از A که رویداد برانگیزنده و همان مبتلا شدن دخترش به کرمک است ،آگاهی دارد . او از C هم که پیامدهای شخصی و عاطفی آن رویداد است ، آگاهی دارد ، یعنی وحشت بیمارگون او از کرمک و نیاز وسواسی وی به شستشو . اما خانم سی. مانند اغلب بیماران و حتی درمانگران نمی داند که چگونه نظام عقیدتی غیر منطقی او ، مورد ناگوار و آزارندۀ کرمک را به یک فاجعه تبدیل کرده است.
خانم سی. شاید نتواند قبول کند که خود او، دنیای مفلوک خویش را بوجود آورده و آن را حفظ کرده است. او خود را متقاعد ساخته که کرمک رویدادوحشتناک و مخوفی است . اما شاید بتواند درک کند که چقدر خود را بخاطر اینکه اجازه داده است آنفولانزای آسیایی و کرمک خانواده اش را مبتلا کنند سرزنش کرده است. خانم سی. شاید قبول داشته باشد که نه تنها باور دارد کرمک وحشتناک است ، بلکه از اینکه نتوانسته است جلوی وقوع آن را بگیرد ناراحت است. او، به خاطر اینکه مادر بی دقتی بوده است ، خود را سرزنش می کند: یک مادر خوب و عالی هرگز اجازه نمی دهد این اتفاق وحشتناک روی دهد! او نتوانسته فرزندانش را از بیماری مصون نگه دارد ، و به همین خاطر خود را سزاوار می داند که مثل یک کرم بی ارزش سرزنش شود . جای شگفتی نیست که او احساس می کند شدیداً در برابر مبتلا شدن به کرمک ها آسیب پذیر است .
خانم سی. احتمالاً همیشه گرایش نیرومندی داشته است که به امور مطلق فکر کند، به ویژه این عقیده که او باید عالی باشد تا با ارزش محسوب شود البته والدین او با درخواست های بی چون و چرای خویش مبنی بر آن که او باید کاملاٌ تمیز بوده از امیال و بیماری به دور باشد اینگونه عقاید غیر منطقی را ترغیب کرده اند .
خانم سی. به دلیل گرایش فطری به اینکه کمال مطلوب امکان پذیر است ، این آموزه ها را انگار که واقعیت دارند پذیرفته است عقاید کمال گرایانه وی حتی قبل از اینکه وسواس های وی بطور کامل پرورش یابند در تمایل او به نظم و ترتیب کامل ، هویدا بود، کما اینکه او اسامی فرزندانش را بصورت الفبایی تنظیم کرده بود .
بعد از اینکه خانم سی. رویداد کرمک را از طریق مقوله های غیر منطقی وحشتناک ، خوف انگیز ، و فجیع پردازش کرد ، به این باور رسید که باید هرچه در توان دارد برای پیشگیری از تکرار آن به کار گیرد . او باید به صورت وسواسی کار کند مبادا که خود و خانواده اش دوباره مبتلا شوند . با این حال می توانیم پیش بینی کنیم که او به خاطر وسواسی بودن زیاد نیز خود را سرزنش می کرد . من چه مادری هستم که همه اش می شویم و به فرزندانم اهمیتی نمی دهم ! من چه همسری هستم که همه اش حمام میگیرم و هرگز محبت نمی کنم، دور معیوب سرزنش خود ، احتمالاً به سرزنش کردن به خاطر بهبود نیافتن بعد از سالها روان درمانی و مشغولیت ذهنی به خودکشی ، و ناامیدکردن خانواده و درمانگر کشیده می شود. برای بی ارزش بودن او چه دلیلی بهتر از این واقعیت وجود دارد که همسر و درمانگر او، آماده شده اند که وی را به زندگی در بیمارستان دولتی محکوم کنند.
نگاه دقیق تر به وضعیت خانم سی. احتمالاً روشن می سازد که او ، شاید روان پریش باشد و اگر درمان سرپایی جوابگو نباشند ، باید او را بستری کرد.
خانم سی. مانند اغلب بیمارانی که روان رنجور حاد تشخیص داده می شوند، چند علامت اختلال فکر دارد که بیشتر ویژگی بیماران مرزی یا بیماران اسکیزوفرنیک است . برای مثال ، او نمی تواند برای حل مشکلاتش روی راه حل واقع بینانه ای تمرکز کند، زیرا بیش از حد بر کرمک ها تمرکز کرده است او همواره به کرمک فکر می کند و در این کار، سرسختی نشان می دهد . ضمناً او خطر کرمک را بیش از حد بزرگ کرده است ، و تقریباً چنان هذیانی شده است که فکر می کند کرمک ها او را احاطه کرده اند و منتظر مبتلا کردن او هستند.
تشخیص دقیق خانم سی. با عنوان روان پریش سرپایی ، به ما هشدار می دهد که انتظار نداشته باشیم هیچ نوع روان درمانی ای او را کاملاً از بیماری اش نجات دهد . با وجود این او و خانواده اش کاملاً راضی هستند که به وضعیت وسواسی پیش از کرمک برگردد . برای تحقق بخشیدن به این برگشت ، خانم سی. باید یاد بگیرد با نظام عقیدتی شدیداً غیر منطقی خود مقابله کند . او باید بداند که واقعه کرمک فقط به این علت وحشتناک است که او آن را به این صورت توصیف کرده است . در عین حال که درمانگر منطقی – عاطفی از او می خواهد به بدترین چیزی که می تواند در اثر وسواس فکری- عملی او روی دهد، فکر کند ، او می تواند به این موضوع بیندیشد که گرچه این پیامدها آزارنده و ناخوشایند خواهند بود، اما به هیچ وجه وحشتناک یا فجیع نیستند.

خانم سی. باید درک کند که چون دخترش یک بار کرمک داشته است ، خود او کرم نیست . درمانگر باید مکرراً به سرزنش کردن خانم سی. حمله کند تا او بفهمد هیچ کاری نکرده است که سزاوار چنین سرزنشهایی باشد. اگر او به تفکر پرتوقع و بی چون و چرای خود ادامه داد می تواند خودش را به خاطر وجود وسواسی اش سرزنش کند ، یا اینکه می تواند به نیروهای منطقی متوسل شود تا بوسیله آنها علیه عقاید غیر منطقی که دنیای او را تحریف کرده اند، مبارزه کند.
خانم سی. به دلیل گرایش های نیرومند به تفکر غیر منطقی ، باید با عقایدش که از لحاظ عاطفی آزارنده و نگران کننده هستند ، مقابله کند .
چند نوع تکلیف می توان به او داد . برای شروع می توان از خانم سی. خواست تا با خواندن کتاب هایی مثل چگونه می توانید سرسختانه اجازه ندهید که خود را با هر چیزی بیچاره کنید-بلی ، هرچیزی! (الیس،1988) با اصول درمان منطقی – عاطفی آشنا شود. از او خواسته می شود که به نوارهای جلسات روان درمانی اش گوش کند و یاد بگیرد استفاده مکرر از مفاهیم پرتوقعی چون باید، حتماً ، مجبورم را شناسایی کند. از او خواسته می شود که اصطلاحات منطقی تر جایگزینی چون می خواهم، ترجیح می دهم و این بهتر خواهد بود را تمرین کند. به عنوان شیوه ای برای مبارزه با سرزنش خود ، می توان از او خواست مقاله ای بنویسد که در آن شرح دهد ، کجا نوشته شده است که مادر باید فرزندانش را از هر گونه بیماری مصون نگه دارد تا انسان ارزشمندی باشد. به شوهر او نیز می توان تکالیفی مهمی مثل خواندن کتاب چگونه با یک روان رنجور زندگی کنیم (الیس،a 1975) داد تا او بتواند به طور منطقی با وی برخورد کند نه اینکه با روان رنجوری او هم دست شود.
سرانجام ، خانم سی. می تواند وحشت زدایی را آغاز کند و بدین ترتیب ، با احتمال عواقب کرمک برخورد نماید. او می تواند کاملاً از این واقعیت آگاه شود که شاید کرمک یک عذاب باشد، اما فاجعه نیست ، درمانگر ، عقاید احمقانه ای را که باعث شدند خانم سی. از لحاظ عاطفی خود را آزرده کند ، تعبیر می کند. او باید آگاه شود که منبع مشکلات وی کرمک نیستند بلکه ، نحوه تفکر او درباره کرمک ها برای او مشکل آفرین شده است.
 

منبع: نظریه های روان درمانی

نظرات شما عزیزان:

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: